کنایه از زبون شدن، عاجز شدن، از پیش خصم گریختن، تسلیم شدن، برای مثال گر به طوفان می سپارد ور به ساحل می برد / دل به دریا و سپر بر روی آب افکنده ایم (سعدی۲ - ۵۲۰)
کنایه از زبون شدن، عاجز شدن، از پیش خصم گریختن، تسلیم شدن، برای مِثال گر به طوفان می سپارد ور به ساحل می برد / دل به دریا و سپر بر روی آب افکنده ایم (سعدی۲ - ۵۲۰)
کنایه از زبون شدن و فروتنی کردن و تنزل و ترک ننگ و ناموس و عار نمودن. (برهان) (رشیدی). در جنگ نامردی کردن و عاجز شدن. (غیاث) : نصیب روز نگه داشتم دگر چه کنم فکند خواهم چون دیگران بر آب سپر. فرخی. از عشق لب لعل تو ای درّ خوشاب چون نیلوفر سپر فکندیم در آب. قاضی حمیدالدین. گر بطوفان میسپارد ور به ساحل میبرد دل به دریا و سپر بر روی آب افکنده ایم. سعدی (طیبات). ، غروب کردن: چو عاجز گشت از این خاک جگرتاب چون نیلوفر سپر افکند بر آب. نظامی
کنایه از زبون شدن و فروتنی کردن و تنزل و ترک ننگ و ناموس و عار نمودن. (برهان) (رشیدی). در جنگ نامردی کردن و عاجز شدن. (غیاث) : نصیب روز نگه داشتم دگر چه کنم فکند خواهم چون دیگران بر آب سپر. فرخی. از عشق لب لعل تو ای درّ خوشاب چون نیلوفر سپر فکندیم در آب. قاضی حمیدالدین. گر بطوفان میسپارد ور به ساحل میبرد دل به دریا و سپر بر روی آب افکنده ایم. سعدی (طیبات). ، غروب کردن: چو عاجز گشت از این خاک جگرتاب چون نیلوفر سپر افکند بر آب. نظامی